روسیه برنده اصلی بازی خاورمیانه است

دستمالچيان مي گويد عربستان با اشتباهات استراتژيکي که انجام داده از تحولات منطقه حذف خواهد شد و نقش ايران پررنگ تر و برجسته تر خواهد شد.

دستمالچيان مي گويد عربستان با اشتباهات استراتژيکي که انجام داده از تحولات منطقه حذف خواهد شد و نقش ايران پررنگ تر و برجسته تر خواهد شد.

یک‌شنبه ۲ دی ۱۴۰۳  ۰ نظر    بازدید

روسیه برنده اصلی بازی خاورمیانه است

به نقل از مجله دیپلماسی انرژی - آبان 97

احمد دستمالچيان سفير سابق ايران در اردن و لبنان، بر اين نظر است که ترکيه پس از کودتاي ناکام سال گذشته دچار بي وزني شده و تا مدت ها نمي تواند رفتار ثابت سياسي از خود نشان دهد. وي مي گويد ترکيه در حال حاضر به نوعي به روسيه نزديک شده و رژيم صهيونيستي نمي تواند از طريق اين کشور گاز به اروپا صادر کند. دستمالچيان مي گويد شرايط تحولات منطقه به سمتي رفته که رژيم صهيونيستي در آينده مجبور خواهد شد دست از جاه طلبي برداشته و به واقع گرايي روي آورد. وي بر اين نظر است که ترامپ با قراردادهاي تجاري خود عربستان را تا قطره آخر مي دوشد و سپس آن را ذبح مي کند. دستمالچيان مي گويد عربستان با اشتباهات استراتژيکي که انجام داده از تحولات منطقه حذف خواهد شد و نقش ايران پررنگ تر و برجسته تر خواهد شد. دستمالچيان به سياست خارجي پوتين اشاره مي کند و مي گويد روسيه نشان داده که در دنياي کنوني چگونه مي توان با جمع اضداد کار کرد. مصاحبه تفصيلي ديپلماسي انرژي با احمد دستمالچيان در مورد تحولات منطقه و سرنوشت منابع گازي شرق مديترانه از نظر شما مي گذرد.

با توجه به افت و خيز روابط ترکيه و رژيم صهيونيستي در دهه اخير، در حال حاضر چه چالش هاي سياسي را بر سر محقق شدن ايده صادرات گاز از شرق مديترانه و از مسير ترکيه توسط رژيم غاصب صهيونيستي مي بينيد؟

در چند سال اخير به دليل اينکه توازن معادلات استراتژيک در منطقه به شدت به هم ريخته است، به نظر مي آيد در حال پشت سر گذاشتن دوران انتقال يا گذار هستيم؛ گذار از نظم قديم به نظم جديد در منطقه. برخي از مفسران و تحليل گران معتقدند که سايکس پيکوي جديدي در حال شکل گيري است. در شرايط کنوني به دليل وقوع کودتا و نيز تحولات منطقه اي، ترکيه در حالت بي وزني است. همچنين با توجه به حادثه سوخو ۲۴ در آذرماه ۹۴، پوتين اردوغان را مجبور کرد تا در يک سري از سياست هاي سياسي و اقتصادي خود تجديدنظر کند. اردوغان تسليم اين فشار شد، به مسکو رفت و در آن سفر هم تفاهمات بسيار خوبي کردند، از جمله انتقال گاز روسيه از طريق درياي سياه و با همکاري ترکيه به اروپا. اين يک دستاورد بزرگي براي پوتين بود که اردوغان را در برابر يک گزينه تقريباً انجام شده قرار داد. با توجه به به هم ريختگي توازنات سياسي در ترکيه و همچنين دست بالاي روس ها از يک سو و نيز تلاش ترکيه به منظور فشار آوردن به غرب، نوعي گردش به سمت روسيه مشاهده مي شود و از اين رو اين گزينه که آنکارا در ديپلماسي انرژي خود به سمت رژيم صهيونيستي چرخش کند، بسيار احتمالش کم است. بعلاوه از آنجا که ترکيه حامي اصلي جريان اخواني ها است و خودش يک خواستگاه و جايگاهي در ميان اخواني ها و حماسي ها دارد، خصوصاً نمي تواند تقويت روابط اقتصادي با رژيم صهيونيستي را در دستور کار داشته باشد. لذا من پيش بيني مي کنم که ترکيه تا مدتي دنبال رو سياست کنوني خود در محور ايراني، روسي، ترکي باشد که تبلور آن در آستانه بود و شما مي بينيد که اکنون نيز در خصوص بحران قطر، ترکيه برخلاف جهت معمول، عربستان و آمريکا را کنار گذاشت و سمت قطر را گرفت. پس فکر مي کنم جهت گيري هاي ترکيه در اين چند مدت اين گونه بوده و تا مدتي ادامه خواهد داشت و اين مسأله مهمترين چالش خارجي همکاري اقتصادي و انرژي با رژيم صهيونيستي به شمار مي رود.

اين پيش بيني جنابعالي چگونه با در نظر گرفتن اين مسأله که سال گذشته بلافاصله بعد از تجديد روابط ترکيه و رژيم صهيونيستي، ديدار وزراي انرژي دو طرف شکل گرفت و صحبت هايي مبني بر انتقال گاز مديترانه از طريق ترکيه به عمل آمد، سازگار است؟

اولاً ترکيه در سياست خارجي خود بسيار سيال و بي ثبات است. توجه کنيد که طي چند سال گذشته، از زمان آغاز بحران سوريه و سياست نوعثماني گرايي ترکيه تا به امروز، چقدر ترکيه در سياست خارجي خود نوسان داشته است. بعلاوه آنکارا در سياست خارجي خود، منفعت محور و فرصت طلب هم هست، يعني دائم در حال حرکت از اين نقطه به نقطه ديگر است. گرچه اين سياست معايب زيادي دارد که نمي تواند براي خود ثباتي داشته باشد؛ ولي ترکيه الان در اين بحران ها دائم سيال حرکت مي کند. لذا نمي توان روي يک موضوعي که صحبت مي کند، خيلي حساب باز کرد. يک مانور ديپلماتيک و يا يک مانور اقتصادي که انجام مي دهد، نمي توان روي آن خيلي حساب کرد. همان لحظه که منفعتش وجود دارد حرکت مي کند. در شرايطي که با رژيم صهيونيستي مذاکره کرد، شرايطي بود که مي خواست هم رابطه خودش با رژيم صهيونيستي را بعد از مدت ها احيا کند، و هم اينکه توازني در رابطه خودش با اعراب و در منطقه ايجاد کند. ولي تحولات بعدي به قدري سريع و پي در پي است که مانع از تمرکز ترکيه بر روي موضوع شد. به نظر نمي رسد به دليل تحولاتي که در داخل ترکيه اتفاق افتاده، مشکلات عديده اي که آقاي اردوغان در مديريت داخلي دارد و همچنين فشارهاي بسيار زيادي که از ناحيه تحولات منطقه بر روي ترکيه است، اين کشور تا مدتها بتواند سياست ثابت و آرامي داشته باشد و مجبور است در اين تحولات بازي کند. به نظر من آن قضيه يک مانور بود، کما اين که توافقي که آقاي پوتين و اردغان بر سر قضيه گاز کردند، نشان داد ترکيه از اين گزينه به گزينه ديگري رفته است. لذا نمي توان بر روي رفتارهاي ترکيه حساب ثابتي باز کرد. بايد در شرايط خودش، رفتارهاي ترکيه را سنجيد و فهميد.

اشاره شما به سمت روسيه رفت، سوالي که در اين جا مطرح مي شود اين است که به صورت سنتي به خصوص در منطقه مديترانه به لحاظ حضور رژيم صهيونيستي، شاهد حضور و نفوذ آمريکا در روابط اقتصادي، امنيتي و سياسي بوده ايم؛ ولي اکنون مي بينيم که روسيه براي حضور قوي نه تنها در بعد امنيتي و نظامي، بلکه حتي در مورد طرح هاي توسعه ميادين گازي که رژيم صهيونيستي تلاش مي کند آن ها را انجام دهد، در حال برنامه ريزي است. فکر مي کنيد علل و انگيزه هاي حضور روسيه در اين حوزه چه مواردي خواهد بود؟

روسيه دلايل زيادي براي حضور خود در اين منطقه حساس دارد. اما دليل اصلي که الان روسيه بر روي آن کار مي کند از تحولات عربي شروع مي شود. رفتارهايي که غربي ها- مجموعه اروپا و آمريکا- از خود بخصوص در مورد ليبي و با شراکت هم پيمانان خودشان در منطقه مثل عربستان و قطر نشان دادند، اين هشدار را به روس ها داد که بايد بيدار باشند و بايد يک توجه جدي نسبت به تحولاتي که صورت مي گيرد، پيدا کنند. در واقع روس ها متوجه شدند که بايد در منطقه حياتي خاورميانه که از نظر سياسي بسيار استراتژيک است، حضور داشته باشند، از جمله به خاطر اين که مي خواهند در مديترانه حضور داشته باشند و بندر طرطوس تنها بندري است که اين امکان را فراهم مي کند. کيسينجر يک جمله معروف و ماندگار دارد که مي گويد جنگي در خاورميانه بدون مصر صورت نمي گيرد و هيچ صلحي در خاورميانه بدون حضور سوريه محقق نمي شود. عملاً نشان داده شد که چنانچه سوريه پاي کار نباشد، هر صلحي انجام شود شکست مي خورد. لذاست که روسيه با درک اين مسأله که به بهانه بهار عربي يک سازماندهي بسيار مخفيانه، ولي مشخص در حال انجام است که در نتيجه آن آقاي بشار اسد به عنوان هم پيمان مسکو سرنگون خواهد شد، با تمام قدرت به ميدان سوريه آمده است؛ چرا که چنانچه آقاي بشار اسد سرنگون مي شد، اين واقعاً براي اينکه روسيه در معادلات جهاني برگه اي براي بازي کردن داشته باشد، فاجعه مي بود. البته در اينجا مصالح جمهوري اسلامي ايران و روسيه با هم مطابقت داشت و مسائل به گونه اي ديگر انجام شد ولي مسأله اي که روسيه را براي اين که در سوريه و معادلات خاورميانه به جد وارد شود تحريک کرد، تثبيت جايگاه خودش در معادلات سياسي خاورميانه بود.

علاوه بر اين روسيه احساس کرد که آمريکا به دليل نفت شيل و حرکت به سمت استقلال انرژي از منطقه خاورميانه، در حال خروج از خليج فارس و توجه بيشتر به چين است پس تصور کرده که مي تواند جاي آمريکايي ها را پر کند و حضور در اين منطقه بسيار ثروت خيز، مهم، ژئوپلتيک و ژئواستراتژيک براي روسيه بسيار مهم است و به نظر من در اين سياست خودش موفق بوده است. در حقيقت آقاي پوتين با اين حرکت بسيار زيرکانه خود، به نحوي امپراتوري هم روسيه را و هم مطامعي که شوروي قبلاً داشت را احيا کرد، و روسيه دوباره توانسته به عنوان وزنه اي بزرگ مطرح شود. آنچه که الان بيشتر در مورد آن صحبت مي شود، بيشتر در رابطه با آينده منطقه و مذاکراتي که بين روسيه و آمريکا بر سر چگونگي اداره منطقه و بر سر چگونگي اداره منابع انرژي در منطقه انجام مي شود، است، يعني اينکه در خصوص هر کدام از منابع انرژي منطقه و مديريت آن تعريف گذاشته شود و مشخص شود که چگونه اداره شود. در عين حال که تفاوت نگاهي ميان ايالات متحده و روسيه وجود دارد، چرا که آمريکا معمولاً يک جانبه گرا است و با بسياري از محورها مخالف و با توسل به زور پيش مي رود ولي روسيه همزمان با ايران، عربستان، رژيم صهيونيستي، فلسطين، سوريه و ترکيه رابطه دارد، چرا که آقاي پوتين يک سياست واقع گرايي و عمل گرايي دارد و اين امتيازي است که آقاي پوتين مي تواند با همين امتياز خيلي از اهداف را بدست آورد؛ کما اين که به دست هم آورده است. يعني روسيه در يک سياست متعادل و متوازن به دنبال اهداف و منافع خاص خودش است و هر کسي هم در اين پازل منافع خود را تعريف مي کند و اين نشان از يک دورانديشي است که آمريکايي ها نتوانستند و موفق نشدند و روس ها موفق مي شوند. به نظر من اين سرآغاز و تحولي مهم در آينده سياسي منطقه و حتي جهان است که روسيه الگويي ارائه مي دهد که مي توان با جمع اضداد کار کرد. به نظر مي رسد اگر تحولات آينده منطقه بتواند شکل بگيرد، در اين قضيه روسيه برنده اصلي است.

اينکه فرموديد «آينده منطقه با توافق روسيه و آمريکا شکل مي گيرد»، آيا اين بدان معنا است که همچنان شاهد افزايش نفوذ روسيه در منطقه مديترانه و کم شدن حضور مستقيم آمريکا خواهيم بود؟

ترديدي بر روي اين قضيه ندارم که خود آمريکا هم متوجه کم شدن اين حضور هست و مسأله مهار چين است. اين موضوع مربوط به حال نيست و حداقل از زمان آقاي بوش مطرح بود که چين و کره شمالي بايد مهار شوند. اگر چين مهار نشود همه چيز از بين مي رود. در طرف ديگر، قطعاً روسيه نقش بسيار مهم و باثبات کننده اي در منطقه خواهد داشت و سعي مي کند نقش موفقي داشته باشد تا بتواند خودش را تثبيت کند. شايد بگوييم آقاي پوتين يک مقدار جاه طلبانه فکر مي کند ولي من به عنوان يک تحليل گر معتقدم آقاي پوتين کاملاً واقع گرايانه فکر مي کند، براي اين که روسيه در اين منطقه است و اين منطقه سهم روسيه است. الان سرآغاز فصلي است مثل سرآغازي که انگليسي ها از خليج فارس بيرون رفتند و آمريکايي ها جاي آنها را گرفتند، فکر مي کنم ما در چنين دوراني به سر مي بريم و واقعيت منطقه هم همين را به ما ديکته مي کند. چون الان به هر حال روسيه دست برتر را از طريق محور مقاومت و از طريق همکاري با ايران دارد. الان پرونده تکفيري ها در سوريه و عراق بسته شده است. پروژه بزرگي که عربستان کليد زده بود شکست خورده و ايران و روسيه موفق شدند. اينها را واقعيت ميداني مي گويد. اين همه پيروزي هايي که بر روي زمين به دست آمده، کدام قدرت مي تواند آن را پس بزند وقتي که روسيه هم پشت سر آن است؟ از آن جا که ايران هم نقش بسيار اساسي دارد و به عنوان قدرت برتر منطقه اي، نقش اساسي در تحولات منطقه از لحاظ زيربنايي در اين ساليان دراز داشته، قدرت هاي ديگر هرگز نمي توانند نقش ايران را نفي کنند. در واقع چون ايران پتانسيل، زيرساخت، نيروي انساني، سرزمين و جغرافيا، نظام باثبات سياسي و هم منابع انرژي غني دارد، قدرت هاي ديگر نمي توانند اين نقش و اين جايگاه ايران را ناديده بگيرند. تا الان هم که ناديده گرفته اند، صد در صد بر خلاف منافعشان عمل شده است.

بدين ترتيب آيا اين بدان معناست که يکي از ريشه هاي بحران سوريه پيش بيني رشد نفوذ روسيه در منطقه و برنامه ريزي براي مقابله با آن است؟

ببينيد اگر بخواهيم ريشه يابي کنيم که اساساً چرا بحران سوريه کليد خورد؟ به نظر من از سال ۲۰۰۶ که رژيم صهيونيستي در جنگ ۳۳ روزه شکست خورد، چون ساختار رژيم صهيونيستي بر خلاف تصور خيلي ها بيشتر امنيتي است تا نظامي، رژيم صهيونيستي در ۳۳ روز فرو ريخت. تمام هزينه هايي که طي ساليان دراز کرده بود، که نشان دهد شکست ناپذير و نفوذ ناپذير است؛ اعم از گنبد آهنين، موشک ضد موشک هيتس و تبليغات وسيع مبني بر شکست ناپذيري اين رژيم، فرو ريخت. چون مقاومت نشان داد با همين سامانه ساده کاتيوشاي خود، توانايي حمله موشکي به هر نقطه اي که اعلام مي کند را دارد، توان تصويربرداري از ديمونا با پهپادهايش را نشان داد و حتي دنيا ديد که ادعاي سيد حسن نصرالله براي هدف قراردادن کشتي هاي جنگي رژيم صهيونيستي محقق شد. اما در مقابل رژيم صهيونيستي که مدعي ارتش چهارم دنيا بود شکستي مفتضحانه را پذيرفت. همان زمان آقاي هيکل مصاحبه خيلي مهمي کرد و گفت هيچ کس متوجه نمي شود که امروز حزب الله چه کاري کرده، ولي آمريکا و رژيم صهيونيستي خودشان متوجه شده اند و در انديشکده هاي خودشان خواهند نشست و بررسي خواهند کرد که چگونه با اين پديده به قول آن ها «بسيار خطرناک» مقابله کنند. اين پيش بيني با تشکيل يک مثلث آمريکايي، سعودي، صهيونيستي نتيجه داد با اين هدف که مشخص شود چگونه رژيم صهيونيستي از اين تبعات سختي که براي آن بوجود آمده؛ نجات پيدا کند و بدين ترتيب بحران سوريه کليد خورد. در واقع شروع بحران سوريه به دو دليل عمده بوده: يکي منحرف کردن افکار و اين که سلاح ها از هدف گيري رژيم صهيونيستي به داخل جهان اسلام بيايد و ديگري ايجاد تزلزل اساسي در جهان اسلام، که متأسفانه حادث شد. اين مثلث مي خواست سوريه را بزند، چون گلوگاه استراتژيک مقاومت در بعد لجستيک بود. دقت کنيد که تنها ممر زميني لبنان، سوريه است. اين گلوگاه را بستند تا به زعم خودشان حزب الله و مقاومت را خفه کنند. اما امروزه حزب الله با همراهي ارتش سوريه نه تنها آن استراتژي را به شکست کشانده، و اين ها را از حلب و همه جا بيرون ريخته، بلکه حرف اساسي را در ميدان مي زند. امروز ارتش هاي عربي عراق و سوريه در مرز به هم رسيده اند، پس جمهوري اسلامي ايران نقشش به گونه اي نيست که کسي بتواند انکار کند. در بحران يمن، عربستان گفت ۲ هفته اي کار را تمام مي کنم، نکرد؛ اما در طرف مقابل الان موشک هاي يمني به رياض رسيده است. اين که گفتم پوتين يک انسان واقع گرا است و با واقعيت ها کار مي کند، به اين دليل است که پوتين مي داند که جمهوري اسلامي ايران داراي چه پتانسيلي است. خوب جمهوري اسلامي ايران هم به دليل منافع خود با آقاي پوتين همکاري مي کند. بدين ترتيب در آينده منطقه، عربستان با همه خطاهاي استراتژيکي که کرده، کم کم حذف خواهد شد. الان تنها چيزي که عربستان را سرپا نگه داشته، پولش است که البته بالاخره اين پول تمام خواهد شد. آقاي ترامپ ۵۰۰ ميليارد پول عربستان را الان گرفته، بقيه پولش را هم مي گيرد. ايران باثبات ترين و امن ترين کشور منطقه است و تمام مقومات رفتارهاي عقلاني، سياسي، اقتصادي و همه چيز آن با اين که نقشي موثر و مثبت ايفا کند، مطابقت دارد و من معتقدم علي رغم تبليغاتي که مي شود، جمهوري اسلامي ايران در آينده نقش موثر و مفيدي خواهد داشت و روز به روز بر دامنه اين نقش افزوده خواهد شد و قدرت هايي مثل چين و هند توجه بسيار بالايي را در رابطه با ايران به نمايش خواهند گذاشت.

با توجه به تصويري که شما از رژيم صهيونيستي ارائه مي دهيد که حتي در تأمين امنيت در چارچوب سرزمين مورد ادعايش هم با چالش هاي اساسي روبروست، فکر مي کنيد چطور مي خواهد امنيت تاسيسات استخراج گاز را در درياي مديترانه برقرار کند؟ آيا ممکن است در اين راه از روسيه کمک بگيرد، بخصوص با توجه به اين که فرموديد روسيه همزمان با دو طرف رابطه دارد؟

هم اين است و هم اين که رژيم صهيونيستي فهميده که آينده منطقه چگونه است و بايد با چه کسي کار کند. يعني خواسته هم تضمين امنيتي براي تأسيساتي که ايجاد مي کند داشته باشد و هم از اين اقدام متوجه مي شويم که او فهميده که آينده منطقه چگونه شکل مي گيرد. به نظر من رژيم صهيونيستي در آينده چون با واقعيت ها روبرو مي شود، از بسياري از سياست هاي جاه طلبانه، زور گويي و يک جانبه گرايي که داشته، دست برخواهد داشت و به سوي واقع گرايي سوق پيدا خواهد کرد. الان رژيم صهيونيستي در دريايي از مشکلات داخلي خود است. داخل رژيم صهيونيستي آرام نيست. اولاً هم از جنبه هاي اجتماعي و صلح طلبي گروه هاي بسيار فعالي وجود دارند و هم تنازع نژادهايي را شاهد هستيم که مسائل پيچيده اجتماعي و سياسي داخل رژيم صهيونيستي را شکل دادند. منهاي اين، هجمه بسيار بالايي که رژيم صهيونيستي براي نابود کردن منابع داخلي جهان اسلام شروع کرده بود، اين سياست تمام شده، يعني وقتي طبق آن چه گفتم، اين پيروزي ها تکميل شود، فلش ها به طرف رژيم صهيونيستي برمي گردد. پس اين رژيم ناگزير است که فکري معقول و واقع گرايانه انجام دهد. پس با توجه به مذاکرات متعددي که با روس ها بر سر آينده منطقه داشته، به نظر من به تفاهماتي هم خواهد رسيد. اما در هر حال ديگر حالت هاي بسيار بلندپروازانه اي که رژيم صهيونيستي داشت، در آينده نمي تواند داشته باشد و نخواهد داشت.

و فکر مي کنيد اختلافات مرزي رژيم صهيونيستي و لبنان بر سر مسائل مرزي و بهره برداري از منابع انرژي درياي مديترانه چطور حل خواهد شد؟

به نظر من رژيم صهيونيستي با احتياط کامل رفتار خواهد کرد. چون اگر اقدام به عملياتي جدي کند، تبعات سنگيني براي آنها دارد. از اين جهت که هم هزينه هاي گزاف اقتصادي را انجام مي دهد و هم آينده امنيتي آن معلوم نيست. حال براي اين که يک کار تضمين دار درست و حسابي انجام دهد، يا بايد به طور رسمي با لبنان به تفاهم برسند که خيلي سخت است، يا بايد با احتياط کار کند؛ در هر حال ريسک نخواهد کرد.

در طرف ديگر ماجرا، دولت مصر وجود دارد. از آن جا که صادرات گاز مصر به سرزمين هاي اشغالي پس از پديده بهار عربي قطع شد، تصور مي کنيد با توجه به رويکرد دولت سيسي چه چشم اندازي در حوزه انرژي ميان اين دو کشور وجود خواهد داشت؟

مصر زماني نقش بسيار اساسي در ستون خيمه تحولات منطقه اي داشت، اما از زمان عبدالناصر تا زمان حسني مبارک، وقتي آن نظام سياسي در منطقه مضمحل مي شود، اين کشور در يک بي وزني قرار گرفت. بازيابي اين موقعيت بسيار زمان بر خواهد بود، در واقع اکنون مصر در يک دوران برزخ به سر مي برد که از سويي نيازمند حمايت سعودي هاست، اما از سويي ديگر غرور مصري اجازه نمي دهد شرط و شروط ها و خفت هاي سعودي را تحمل کند. از اين ديدگاه، الان موقعيت مصر مثل موقعيت ترکيه است با اين تفاوت که مصري ها در داخل مشکل اقتصادي و مردمي دارند. ولي در هر حال، اين دو کشور مهم و اساسي در منطقه در لبه تيز اين تحولات اخير قرار گرفتند که هر دو از ماهيت اصلي که داشتند دور مانده اند.

شرايط تغيير که در ابتداي مصاحبه عرض کردم، چند مشخصه خيلي مهم دارد که توجيه کننده وضعيت مصر و ترکيه در شرايط کنوني است. اول اين که اين دوران گذار براي اين که عبور از نظم قديم به نظم جديد شکل بگيرد، يک دوران به شدت بي ثبات کننده توأم با خشونت خواهد بود. دوم، دوراني است که کنش گران منطقه اي و بين المللي براي شکل دهي به و سهم گيري از نظام آينده به شدت فعال مي شوند. سوم، محورهاي ائتلافي در پازل هاي خودش بسيار رواج پيدا مي کنند. مثلاً قدرت برتر- آمريکا- يک سري محور دارد، روسيه يک سري محور دارد. اينها باعث مي شود که کشورهاي اصلي که سابق نقش داشتند، در بي وزني موجود، هم خودشان دچار تغيير شوند و هم ديگر نتوانند نقش سابق را ايفا کنند. لذا الان تشابه بسيار نزديکي بين مصر و ترکيه است. مي خواهند ايران را هم چنين کنند ولي ايران کشور با ثباتي است. کشوري است که بر روي دوش مردم است و همبستگي و اتحاد بسيار بالا است. لذا موفق نمي شوند.

با توجه به سوابقي که جنابعالي به عنوان سفير جمهوري اسلامي در اردن داشتيد، نقش اردن را چگونه مي بينيد؟ بويژه اين که اردن معمولا يک بازيگر کم سر و صدا به نظر مي آمده، اما انعقاد قراردادي که بين اردن و يکي از شرکت هاي رژيم صهيونيستي در مسأله گاز اتفاق افتاد، به اقتصادي کردن بهره برداري از منابع شرق مديترانه کمک شاياني کرد.

اردن به دليل جايگاه جغرافيايي و سيستم حاکمي که دارد، نقش بسيار تعيين کننده اي در تحولات منطقه داشته و دارد. چون هم مورد اعتماد قدرت هاي بزرگ غربي، به خصوص انگليس، و هم مورد اعتماد رژيم صهيونيستي است. و هم تقريباً دلالي است زيرک و باهوش بين اعراب و رژيم صهيونيستي. لذا اردن هميشه منطقه اي بوده که مورد توافق بوده است که: ۱- ثبات و امنيت داشته باشد، ۲- کمک ها به اردن مستمراً صورت گيرد تا هم سرپا و هم کشوري بدون مسأله باشد، به دليل اين که اگر در اردن بي ثباتي حاکم شود، تأثير امنيتي مستقيم بر رژيم صهيونيستي، عربستان و کشورهاي هم جوار خود دارد. اردن به دليل بافت عشايري که دارد و اينکه عموماً عشايري هستند که شورش گر هستند، اگر اين کشور از نظر اجتماعي و امنيتي متزلزل شود، تحولات بسيار بدي را در خاورميانه رقم مي زند. لذا اردن را به وزنه ثبات و متعادل کننده تحولات منطقه تبديل کرده اند. امن ترين کشور عربي در اين تحولات و با اين که بيخ گوشش سوريه و عراق بود، اردن است. اين يک تفاهمي است که رژيم پادشاهي اردن بايد نقش ايفا کند و هميشه در تحولات بارز و ميداني و دست اول، جا داشته است. اردن هميشه يا از صدام نفت مجاني مي گرفت و يا از رژيم صهيونيستي. به هر حال بايد به اردن نفت را برسانند و مي رسانند. اگر هم نرسانند با يکي، دو مانور مجبورشان مي کند که توجهشان را به اردن جلب کنند.

به صورت سنتي يونان و قبرس، به خاطر اين که نفت خودشان را از اعراب گرفته اند، روي خوشي به رژيم صهيونيستي نشان نداده اند. در حالي که مي بينيم بعد از کشف منابع گازي هم در قبرس و هم در محدوده تحت ادعاي رژيم صهيونيستي، ديدارهاي سه جانبه اي بين اينها اتفاق مي افتد. حتي گزينه اي که الان مطرح است اين است که گاز منابع مديترانه از مسير يونان به اروپا برود. فکر مي کنيد اين به اين معنا است که يونان کم کم سياست قبلي خود را کنار مي گذارد و نوع روابط خود با رژيم صهيونيستي- بخصوص روابط اقتصادي- را توسعه مي دهد؟

يونان واقعاً با بحران اقتصادي و تزلزل شرايط، سال هاست که دست و پنجه نرم مي کند، پس به هر فرصت و امکاني که برسد، اقدام خواهد کرد. اما به نظر نمي رسد که با رژيم صهيونيستي به دو دليل بتواند به تفاهم برسد. ۱- به دليل حساسيتي که ترکيه از خودش نشان خواهد داد؛ ۲- شروط رژيم صهيونيستي ها از نظر قيمت، از نظر سرمايه گذاري معمولاً شروط سختي است. اين ها شروطي نيست که يونان در اين شرايط بتواند بپذيرد و به طرف رژيم صهيونيستي بيايد. گرچه يونان به همچنين طرح هايي بسيار نياز دارد. الان يونان تقريباً يک کشور حاشيه اروپايي است. خيلي در سطح اروپا نبوده، مگر اين که به عنوان محل گذر از آن استفاده شود. به نظر من اين مسير صادرات گاز براي رژيم صهيونيستي به صرفه نيست و بايد به طرف شمال اروپا يعني به دست راست خود در مديترانه توجه بکند. شايد از بلغارستان و روماني راحت تر بشود [گاز به اروپا صادر کند].

به عنوان سوال آخر، با توجه به مجموع اين اتفاقاتي که مي افتد، اين که محتمل است رژيم صهيونيستي در آينده نسبتاً نزديک به استقلال انرژي برسد، و نوع تحولاتي که به صورت سياسي در منطقه مي بينيم، آيا ايران به عنوان يک بازيگر مهم سياسي و انرژي در منطقه، بايستي نگران اتفاقاتي که در شرق مديترانه مي افتد باشد؟

رژيم صهيونيستي هر کاري که بکند و هر تلاشي انجام دهد، به دليل نامتجانس بودن با بافت منطقه، محدوديت جغرافيايي و محصور بودن ميان کشورهاي عربي و اسلامي، نمي تواند خيلي بلندپروازي کند. صهيونيست ها مي خواستند طي اين ساليان دراز گذشته و بخصوص از سال ۲۰۰۶ به بعد از اين وضعيت خارج شوند، ولي الان با درهاي بسته روبرو شده اند. همچنين نتوانسته يک عمليات موفق بزرگ مثل سابق انجام دهد. پس تنها مي تواند در محدوده خودش مانور دهد، که آن هم هزينه هاي بالايي دارد و از آنجا که بزرگ ترين هزينه اي که مي دهد، هزينه امنيتي خودش است، هزينه هاي استحصال نفت و گاز هم براي تل آويو گرانتر از خليج فارس خواهد بود. افق و آينده رژيم صهيونيستي همين است که بيشتر مي خواهد، ولي نمي تواند. من از روز اول هم در بحران سوريه پيش بيني کردم که نحوه تعيين تکليف بحران سوريه، آينده منطقه و بلکه آينده جهان را مشخص خواهد کرد. اکنون تقابل ميان دو محور، محور شر- آمريکايي ها، سعودي ها و رژيم صهيونيستيي ها- و محور خير جمهوري اسلامي ايران و مقاومت در منطقه وجود دارد. يک پازل ژئوپلتيک جديد هم از نظر سياسي و هم از نظر انرژي در حال شکل گيري است. از منظر بنده اين تحولاتي که اخيراً بين عربستان و قطر به وجود آمد سرآغاز يک تحول ژئوپليتيکي جديد سياسي و انرژيک در خليج فارس است. به نظر من همه اينها با توجه به وزن استراتژيک بزرگ ايران، هر اقدامي که در منطقه صورت مي گيرد که ايران ضعيف شود، به دليل اين که ايران نقش ثابت و پتانسيل واضحي دارد، اتفاقاً روز به روز ايران قوي تر مي شود. گرچه اين مسائل ژئوپليتيک ممکن است ناامني، بحران، شورش و بي ثباتي داشته باشد، ولي به نظر من آينده روشني با نقش بسيار خوب و مثبت ايران به همراه دارد.

"; var result = body.replace(regex, "");